۲۹ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۷
شریعتی! پرچمی از پرچم های انقلاب
"مطهری و طالقانی و شریعتی در این
انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم»
(و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی
نیست."
تا کنون از شریعتی بسیار گفته شده است. از ضعف ها و قوت ها. از خوبی ها و بدی هایش.
اما امروز در سالروز شهادت گونه این معلم شهید، وقتی داشتم در سایت رهبری به دنبال نظر ایشان می گشتم این جمله مرا مجذوب خویش ساخت:
"مطهری و طالقانی و شریعتی در این
انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم»
(و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی
نیست."
براستی چرا در طول این 36 سال برخی
آنقدر شیفته شریعتی شده اند که پا از گلیم بیرون نهاده اند و آنقدر برزگش
می کنند و عده ای دیگر از آن سو آنقدر پیش می روند که او را نه تنها یک
مسلم نمی دانند که عامل تمام انحرافات از زمان خودش به بعد می دانند.
سال 83، دوست عزیز و پژوهشگر و محقق
شهیر شهرمان و نویسنده دو کتاب ارزشمند گفتمان مصباح و مشروعیت آسمانی در
همان سال ابتدایی انتشار هفته نامه شهرسبز مطلبی را منشتر نمود تحت عنوان
"شریعتی، ضعف ها و قوت ها" که نگاهی اجمالی داشت به نظرات بزرگان نسبت به
مرحوم دکتر شریعتی.
این مقاله که در نوع خود پژوهشی جدید
بود، تا حدودی نظرات دوستان ما را که نظرات تندی از این سو یا آن سو داشتند
به حال اعتدال گرایش داد.
آن چه اکنون می خواهم بدان بپردازم نگرشی دیگر است از سویی دیگر بر احوالات دکتر شریعتی که شاید کمتر کسی به آن پرداخته باشد.
چند سال پیش در چاپ جدید کتاب "نهضت
امام خمینی" نوشته "حجت الاسلام سید حمید روحانی" به مطلبی برخوردم که
برایم جالب و در خور تامل بود. ایشان نگاشته بود که وقتی امام پیام تسلیت
درگذشت مرحوم شریعتی را دادند در آن پیام به جای کلمه رحلت از کلمه فقدان
استفاده کرده بود. و در جواب کسانی که از ایشان سئوال کردند فرمودند که اگر
می دانستم شریعتی مسلم بود برایش از کلمه ارتحال یا رحلت استفاده می کنم.
لازم به ذکر است که جناب روحانی در
مقدمه همین در چاپ سوم که در شهریور سال 63 به چاپ رسیده است با ذکر نام
معلم شهید دکتر علی شریعتی از شریعتی یاد می کند که باید از ایشان سئوال
کرد چطور ناگهان این واقعه پس از این همه سال به یاد شما آمد؟ امیدوارم این
مورخ برجسته، سئوال این جوان ناپخته را جواب گوید.
این در حالی است که امام خامنه ای در
پاسخ یه سئوال انتشارات رواق در مورد جلال آل احمد به این مسئله نیز اشاره
می فرمایند: " آلاحمد کسی نبود که بنشیند و مسلمانش کنند. برای مسلمانی او
همان چیزهایی لازم بود که شریعتی را مسلمان کرده بود. "
و امام موسی صدر بر پیکر شریعتی نماز می گزارد او را کفن می کند و به در زینبیه سوریه به خاک می سپارد.
در همین اثنا در دوران اصلاحات در حالی
که عده ای شریعتی را در حد پیغمبر گونگی بالا می بردند، عده ای نیز او را
به ساواکی بودن متهم ساختند.
مقام معظم رهبری نیز در این زمینه تذکر می دهند که: "
به گزارش خبرآنلاین، مدتی قبل چاپ ششم
کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی - سیاسی ایران» نوشته رسول جعفریان از سوی
مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر و روانه بازار نشر شد.
در پاورقی چند صفحه از کتاب، نظرات رهبر
انقلاب درباره مرحوم شریعتی منعکس شده است که اختصاصا برای نویسنده کتاب
ارسال شده و مطالبی است که رهبر معظم انقلاب هنگام مطالعه چاپ سوم در حاشیه
کتاب نگاشته اند. رسول جعفریان در چاپ ششم این کتاب ضمن انجام اصلاحات و
افزودن مطالب جدید، نظرات آیت الله خامنه ای را نیز در پاورقی کتاب افزوده
است.
در این کتاب و در خصوص «نامه نگاری
شریعتی به ساواک و نوع تعامل وی با رژیم شاه»، نویسنده دو نظر را مطرح می
کند: نخست نظر سید حمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می کند.
دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم
شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و
...، دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده اند.
در این زمینه رهبری با هر دو نظر فوق
مخالفت می کنند و بر نظری تاکید می کنند که مطابق آن، نامه نگاری به ساواک و
انتخاب محتوای خاص در این نامه ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت
شاه تلقی می شود.
مقام معظم رهبری در این باره می نویسند:
«به نظر من و با شناختی که از دکتر داشتم، وی تلاش کرد تا از وجود نقاط
مشترک خود با دستگاه مانند ضدیت با مارکسیسم و انتقاد از روحانیت استفاده
کند و ساواک را درباره خود به طمع بیندازد و در واقع آنها را فریب دهد و
موفق شد. شاکله او با نوکری ساواک سازگار نبود. حداکثر این بود که وی اهل
خطر کردن در مبارزه با دستگاه نبود و مایل بود در حاشیه عرصه مبارزه قرار
داشته باشد... در سال 54 که من از زندان آمدم و همه به دیدن من می آمدند،
او به منزل من نیامد و برای دیدار من منزل جوانی از دوستان مشترکمان را
معین کرد و چند ساعتی با هم بودیم (آن جوان فرحبخش بود که به من و دکتر
ابراز ارادت می کرد).»
دومین موضوعی که در این کتاب از حاشیه
نویسی های رهبری منعکس شده است، مربوط به قضاوت تند و همراه با سوءظنی است
که نسبت به دکتر شریعتی در نامه استاد شهید مطهری به حضرت امام خمینی(ره)
در سال 56 آمده است. بسیاری از افراد طرح این مواضع از سوی استاد مطهری را
از سر عصبانیت تلقی کرده بودند و برخی نیز آن را به دشمن شناسی ایشان مربوط
می دانند.
در این زمینه هم نظر رهبری متفاوت است و
در هر حال قضاوت شهید مطهری درباره شریعتی را نمی پسندند. ایشان در این
زمینه می نویسند: «نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی - چه در آغاز
آشنائیشان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش می کرد و چه در
سالهای بعد که از او به نحو شگفت آوری مذمت می فرمود - غالبا مبالغه آمیز
... بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانه های
بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز
همین نظر را در باره اظهارات شهید مطهری داشتند.» (پاورقی صفحه 476 کتاب)"
تا این جا گمان می کنم در مورد نظرات دیگران و تهمت ها و اغراق ها کفایت کند.
اما چرا شریعتی در نوشته ها و گفتمانش گاه راه های متفاوت و متناقضی را می رفت.
آن چه بنده در کتاب های دکتر شریعتی
دیدم دیدگاه های متفاوتی بود از جریانات فکری متفاوتی که دکتر در برهه های
زمانی مختلف با آن ها در ارتباط بوده است و از این نظر نقطه نظرات مثبت آن
جریانات را گرفته و در خود خود این ظرفیت را بوجود آورده بود که آن ها را
با یکدیگر به تعامل رساند. از جمله جریاناتی که در کتب شریعتی دیده می شود
را می توان موارد زیر اشاره کرد: 1-جریان تفکیک( این جریان فکری عقیدتی که
خواستگاه آن حوزه علمیه مشهد بوده است و بسیاری از علمای مشهد دارای این
اندیشه بودند. تفکیکیون در جریان انقلاب از جریانات بسیار موثری در مشهد
بودند. از جمله رهبران و بزرگان این اندیشه پس از شیخ مجتبی قزوینی و شیخ
مهدی اصفهانی می توان به آیت الله سید جعفر سیدان و علامه محمدرضا حکیمی
دانست. این جریان معتقدند که بایستی بین اندیشه های الهی که قرآن است و
تفکرات بشری فلسفی تفکیک قائل شد. چرا که وحی خارج از اشتباه است ولی
اندیشه های بشری جایگاه اشتباه دارند، پس نمی توان صددرصد به آن ها اعتماد
نمود.) 2-جریان فکری دکتر محمد نخشب( دکتر شریعتی مدتی عضو حزب سوسیالیت
های خداپرست بود که دکتر نخشب راه اندازی کرده بود. دکتر نخشب التقاطی بین
اسلام و سوسسالیسم بوجود آورد. او در جریان نهضت ملی حزب مردم ایران یکی از
احزاب بزرگ و فراگیر و مهم در پیروزی این نهضت را داشت. بعد از شکست نهضت
ملی راهی ایالات متحده آمریکا شد. دکتر نخشب با اعتقاد به اکثر اعتقادات
اصیل اسلامی و شیعی و تنها با تعبیر سوسیالیستی عدالت راه جدیدی را باز
کرد. پیروان او در داخل کشور کم نبودند. این تعبیر سوسیالیستی از عدالت در
آثار بسیاری از بزرگان دینی حتی گاه در آثار شهید مطهری نیز دیده می شود.
این شاید به دلیل این بود که آن زمان مارکسیسم با همین تعبیر در جامعه
خودنمایی می کرد. البته این مسئله در اندیشه های شریعتی بسیار زیاد دیده می
شود تا جایی که ابوذر را سوسیالیستی خداپرست می داند. همچنین معتقد است که
از دیدگاه شیعه عدالت همان سوسیالیسم است. مسئله ای که مرحوم شهید رابع
آیت الله سید محمدباقر صدر در دو کتاب اقتصادنا و فلسفتنا به آن جواب می
دهد.)4- لیبرالیسم ( این اندیشه در کتب و دیدگاه های شریعتی نیز در جایگاه
غیر مادی و اقتصادی به وفور خود را نشان می دهد که حاصل سالهای حضور در
اروپا و نزدیکی با محافل روشنفکری غرب است. این نکته نیز لازم است که برخی
از بزرگان همچون مرحوم آیت الله طالقانی، شهید بهشتی، مرحوم مهندس بازرگان و
... به این امر متهم هستند. و نزدیکی شریعتی به خصوص بعد از بازگشت به
ایران با نهضت آزادی و برخی از اشخاص باعث این مسئله شده است.)
این سه جریان فکری متفاوت و گاه معارض
با هم باعث شد تا تفکرات شریعتی در عین منظم و زیبایی نظم گاه دچار پراکنده
گویی عقیدتی گردد. هرچند در ذهن شریعتی این پراکندگی عقیدتی نبوده است. که
اگر می بود نمی توانست به این زیبایی سخن بگوید. آن مشخص است این که
شریعتی مردی بود به قول مرحوم شهید آیت الله بهشتی "جستجوگری در مسیر شدن" و
از این رو در پی حقیقت به هر چه می رسید چنگ میزد تا آنچه را از دیدگاه و
منطق خود مثبت و قابل هضم می دید می گرفت. و این نشان از آزدگی اوست. نه
بمانند برخی افراد طرفدار یه جریان شده باشند و خود را از دیگر جریانات
فکری بی نیاز سازند.
محمدمهدی اسدزاده
مجتمع فرهنگی هنری خانه زنیان
هو العلیم آقای شریعتی فردی منحرف و از موازین تشیّع به دور بود. بزرگانی همچون علامه طباطبائی و مرحوم والد و مرحوم مطهری و غیرهم حکم به انحراف ایشان داده بودند و نیز مرحوم امام خمینی چنانچه در جلد سوم نهضت امام خمینی تألیف آقای حمید زیارتی (روحانی) آمده است گفته اند: من اصلاً او را مسلم نمی دانم، و در سفری که مرحوم حداد رضوان الله علیه به سوریه داشتند روزی بر سر قبر او آمدند و فرمودند: عجب ظلمتی دارد! امّا با تمام این اوصاف مرحوم مطهری هیچگاه حکم به قتل نداده اند و این مطلب افتراء به ایشان است. مرحوم والد پس از مرگ او فرمودند: شریعتی به تیر غیب به هلاکت رسید و اینکه می گویند او را سم داده اند تماماً کذب محض است چنانچه عنوان شهید بر او خلاف شرع می باشد.